-
کما فی السابق
جمعه 8 آبان 1394 21:15
کلی حرف دارم واسه نوشتن و کلی هم وقت چیزی که ندارم حوصله اس
-
فهرست افاضات
جمعه 17 مهر 1394 11:08
١.اگه سوار تاکسی میشید که مسیرش طولانیه حتماً کرایه رو اخرش حساب کنید چون ممکنه راننده فراموشکار باشه و آبروی شما رو ببره. ٢. سعی کنید توی هر بعد از زندگی یه ویژگی بارز داشته باشید که باهاش شناخته بشید، مثلا وقتی دختر رقیب همسنتون رقص خاصی رو بلده و تو مهمونی همه شناختنش شما هم تن لشتونو تکون بدین و مثلا رقص عربی یاد...
-
ساعت ٧ تا٩ هر شب
چهارشنبه 8 مهر 1394 21:20
ساعت ٧ تا ٩ هرشب یک حس غریب نامأنوس داشت. حسی تشنه که عطش دوستی غریب و نا آشنا را توی دلش تمنا میکرد،دوستی که قضاوت نکند، هیچ دیدگاهی حتی توی دلش و پساکوچه ی ذهنش از او نداشته باشد و فقط گوش کند و بس. ساعت ٧ تا ٩ دلش میخواست هر روز یکشنبه بود . یکشنبه ی یک کاتولیک مذهبی. ساعت ٧ تا٩ دلش یه کشیک اعتراف نیوش میخواست که...
-
روانپزشک، من دارم می آیم
سهشنبه 7 مهر 1394 17:36
فوق العاده عصبی و پرخاشگر شدم دلم واسه کسایی که منو تحمل میکنن میسوزه علیرغم میل درونیم مثل اینکه باید برم پیش روانپزشک واکنش اطرافیانم واسم مهم نیست، اکثر اوقات دلم میخواد به همه برینم و میرینم و حس میکنم استحقاقشون همینه و این چسناله ها هم از همونجا ناشی میشه که من نمیخوام برم پیش روانپزشک پ.ن: واقعا از روز روشن تره...
-
خون و خون ریزی
جمعه 3 مهر 1394 22:28
پریودم عقب افتاده،نگرانم چندتا احتمال هست حامله شدم، خب اینو میدونم که نیستم و پسری رو نبوسیدم پس مردوده یائسه شدم، بعید نیست چون سن یائسگی کم شده با اینحال اینم قطعی نیست.اگه باشه من جز اون افرادی ام که باکره ی یائسه هستن و خیلی فاجعه اس کیست رحم یا تخمدان دارم، مورد خیلی شایعیه. ممکنه اینم باشه. سرطان رحم یا تخمدان...
-
عید سعید قربان
پنجشنبه 2 مهر 1394 20:14
چرا عید قربان رو بهم تبریک میگن؟ بخاطر قربانی شدن هزار نفر در راه سنگ زدن به مجسمه شیطان؟ بخاطر قربانی شدن این انسانها؟
-
پراکنده نویسی
پنجشنبه 2 مهر 1394 17:49
١.من اینجا رو ساختم که یه جایی واسه غر زدن و چسناله کردن داشته باشم الان که چند وقته ننوشتم به این معنی نیست که غرغرا و چسناله هام تموم شده، نه! دیگه حوصله ی مرورشون رو ندارم. تا همینجام که هی رفتار و گفتار بقیه رو حلاجی کردم و ریدم تو اعصاب خودم اشتباه محض بوده. اینکه ما هر روز با زهر کلام دیگران بمبارون میشیم قابل...
-
عنوانم کجا بود
چهارشنبه 18 شهریور 1394 17:16
چه احساس تنهایی مزخرفی دارم آدم باید از کسایى که به قلبش نزدیک نیستن دور بشه
-
داستانهاى من و رژیم لاغرى
چهارشنبه 18 شهریور 1394 00:34
ساعت ١١:٣٠ ، از خواب که بیدار میشم: خب دیگه از همین امروز باید رژیم بگیرم هیچى نمیخورم . ساعت ٣ بعدازظهر: مامان ؟ناهار چیه؟ ماکارونى :| من ساعت ٤ بعدازظهر در حال ترکیدن از سیرى ساعت ٦ عصر من دیگه هیچى نمیخورم ساعت ٩:٣٠ شب من در چلوکبابى، در مقابل کوبیده مخصوص :| فردا بازم همین داستان من فقط تو ذهنم رژیمم
-
نظرتنگى و دل سنگى
یکشنبه 15 شهریور 1394 16:07
یه عده آدم هستن که تنگ نظرن. کل دنیام بشه پول بره تو جیب اینا نه به خودشون رفاه و آسودگى رو روا دارن نه به خانوادشون ، دشمن که جاى خود داره! این آدما "ندارم" و " بى پولم" و "دستم خالیه" مثل نقل و نبات تو صحبتهاشونه. مولتى میلیاردم که بشن وضعیتشون همینه. تا میتونید ازش دورى کنید.
-
ناملموسات زندگانى من
شنبه 14 شهریور 1394 03:11
هیچوقت نمیتونم به دو زمینه علاقمند بشم : سیاست ، مذهب اینام هیچوقت تو کَتَم نمیره: رژیم چاقى( واقعاً نمیفهمم! چاق شدن مگه رژیم میخواد؟!) پیرسینگ ( مخصوصاً جاهاى نامتعارف، همش حس میکنم عفونت میکنه، گیر میکنه و کنده میشه ) پافشارى روى حرفى که هیچ مدرک علمى و عملى نداره ( خصوصاً اگه کسیکه پافشارى میکنه تحصیلکرده باشه)...
-
یک روز
یکشنبه 8 شهریور 1394 13:54
یک روز شنبه غروب نسبتاً خنک ٧ شهریور زیر باریکه ى آب حمام بود که احساس کرد تمام یاخته هاى وجودش حال تهوع دارند. در همان حالت تنهایى عجیب و فوق العاده ژرفى را درک کرد که درى از شهود را برایش گشود.متوجه شد سالها با حماقت خامی دست و پنجه نرم میکرده است که حاصل تقابل او با زندگی اش بود و همواره تلاش مذبوحانه ای برای فهم...
-
خوره ى مغزى
پنجشنبه 5 شهریور 1394 02:36
وقتی هجوم کلمه ها مغزتو مثل خوره فرسوده میکنن...
-
گه شانس
سهشنبه 3 شهریور 1394 22:07
از استرس داری جون میدی، روزها برنامه ریزی کردی، ماتحتت پاره شده، لحظه آخر مهمونی میاد که قراره شبم باشه و معلوم نیست تا کی... تف تو روت شانس
-
چه کسى داند، ز غم هستى چه به دل دارم؟
سهشنبه 3 شهریور 1394 02:48
یه احساساتى داره غلیان میکنه مبنى بر دوست نداشتنش، حس میکنم من زیاد گذاشتم اون کم، من فداکارى کردم اون نه، من هرچى داشتم در برابر اون شماره دو بود، اولویتم همیشه خدا اون بود، هرجا که میرفتم فکرم پیشش بود و حس وظیفه داشتم نسبت بهش. به اینکه بهش حس خوبى بدم و هواشو داشته باشم، ولى از بس انجام شده این کارام انگار دیگه به...
-
یادگاری
دوشنبه 2 شهریور 1394 23:48
مینویسم که یادم بمونه ؛ منِ لعنتىِ فراموشکار ، چقد این روزا تنها بودم و هیشکى به تخمشم نبود. اینا باید یادم بمونه. ++تمام اینا رو تحمل میکنم تا یه روزی تو اون خیابونایى قدم بزنم که همیشه آرزوشو داشتم.
-
تهوع
یکشنبه 1 شهریور 1394 13:13
طعمِ تلخ و موندگارِ شکست، مبارک
-
سلام شهریور!
یکشنبه 1 شهریور 1394 01:46
من عاشق این ماهم چون بوى عشقم رو میده، نسیم پاییزِ برگ ریزِ رنگ آمیز! دلم میخواد یه بچه مدرسه ای رو تو خرید دفتر و کتاب و لوازم تحریر همراهى کنم؛ دلم میخواد دوباره اون وسواس هاى نوجوونیم تو خریدن لوازم مدرسه بیدار بشه؛ دلم میخواد غرق بشم تو دفتراى رنگارنگ ، صحنه نوشتن اسمم رو تک تک مداد رنگیام شب قبل جشن شکوفه ها، اول...
-
دلم میخواد
یکشنبه 1 شهریور 1394 00:50
هوس کردم پشت فرمون ماشین نداشته م بشینم، آهنگاى چیپ و مسخره اى که تا حالا گوش ندادم گوش بدم، سیگار مارالبورویى که تا حالا نکشیدم بکشم و نصفه شبى برم اونجایى که شباش هواى خوب داره خودمو بسپارم به صداى باد.
-
+22
یکشنبه 1 شهریور 1394 00:35
واقعا خودمم نمیدونم هدفم از این پست خجالت آور و مبتذل چیه ولی دلم میخواد بگمش. نه روم نمیشه، ولش کن.
-
ای آزادی آیا با زنجیر میآیی؟
یکشنبه 1 شهریور 1394 00:08
یک دو سه چار روز دیگه من راحت میشم...
-
میشه؟
شنبه 31 مرداد 1394 15:19
دلم یه روزایی رو میخواد که گذشتن یا نگذشتن ساعتها و روزها برام بی اهمیت باشه. + کجایید روزای بی چرتکه، ساعتای بی عقربه...
-
ساختن سخته
شنبه 31 مرداد 1394 13:16
من یه دختر غرغروى از همه چی اشکال بگیر بودم. اینو از نشست و برخواست با دخترای غرغروی از همه چی اشکال بگیر به غنیمت برده بودم. با اینکه خودم اینو مذمت میکردم ولی به خودم که میرسید میگفتم حق دارم! تازه به اینم ختم نمیشد. من انتظار داشتم غرغر کردن و اشکال گرفتن و بهونه و زیر سوال بردن همه چی وضعیت منو درست کنه! فاجعه س!...
-
نجاتم بده
شنبه 31 مرداد 1394 09:33
من از پشتِ یه شبِ لعنتی به اینجا رسیدم.
-
حال ناخوش
پنجشنبه 29 مرداد 1394 13:23
حالم خوش نیست همش خواباى نامربوط میبینم و این نشونه ى نابسامانى روحمه مرز بین خواب و بیدارى رو نمیتونم تشخیص بدم. اتفاقات خواب هام روم تاثیر وحشتناک و بدی میزاره.حس گسستگی دارم. کاش قدرت برتری داشتم که بهش چنگ میزدم کاش این همه سطحی نبودم حیف که دیگه نمیشه بعدا نوشت: +مینویسم که یادم نره این روزاى کذایی قبل امتحانم...
-
هر طعام آمیزه اى از هنرهاست
سهشنبه 27 مرداد 1394 15:40
آشپزى با سمبل کارى رفع و رجوع نمیشود. کسى که دور غذا چرخیدن و چشیدن طعم و نمک و ادویه اش را "اتلاف وقت" بداند بهتر است دور آشپزى را یک خط قرمز حسابى بکشد و کار را به اهلش بسپارد تا اعصاب من خط خطى نشده. میگفتم، در غذا موسیقى جریان دارد و این صحبتم اصلاً نه براى خنده است نه بلوفى ست اغراق آمیز. موسیقى قل قلِ...
-
امشب ز غمت میان خون خواهم نَــــخُفْت، والا
سهشنبه 27 مرداد 1394 00:56
بخواى به برنامه ى بى سرو سامونت یکم نظم بدى از ساعت ١١ تلاش مذبوحانه اى براى رهیافتن به سرزمین خواب بکنى تا بخواد خوابت ببره همسایه ى احمقِ بیشعور شروع کنه یه چیزى کوبیدن به درشون. نتیجه این میشه که باسر درد پاشى نه بتونى درس بخونى نه خوابت ببره. + فرهنگ شهرنشینى هنوز جا نیفتاده؟ ++ دلم میخواست ماشین داشتم میزدم بیرون...
-
تى اَدیکتِد
یکشنبه 25 مرداد 1394 22:36
| این روزهاى قبل امتحان همیشه رنگ عجیب و خاصى دارند. شاید هیجان انگیزترین کار کسیکه آخرین روزهاى حبسش را میگذراند همین باشد. براى دلگرمى و عوض شدن هوا ماژیک فسفرى را با صورتى و بعد سبز جایگزین کنى، به قصد کشت چاى شاش رنگ بخورى که هم خورده باشى هم جاییت عیب نکند، متعاقباً باید هم جالب ترین اتفاق روزانه ام شاشیدن مکرر و...
-
سرکشى تکنولوژی
شنبه 24 مرداد 1394 21:34
یه اپلیکیشن نصب کردم به نام pomorodo واسه منى که زمان بندى رو موقع مطالعه از دست میدم خیلى خوبه . ولى یه مشکلى داره، اگه وسطش پازش کنى و برى سراغ تفریح و بازیگوشى تو تایم بعدى بهت استراحت نمیده! هیچ بعید نیست در آینده یه اپلیکیشنهایى طراحى بشه که اگه درس نخونى کتک هم بزنه! والا بخدا. به اپلیکیشن هم باید جواب پس بدیم....
-
یک اپیدمى، کشنده تر از طاعون
شنبه 24 مرداد 1394 10:52
یک فرضیه وجود دارد که میگوید ویروس هاى نو ظهور ساخته دست دانشمندان پول پرستِ بى وجدان است، که در دوره سلامت مردم و متعاقباً رکود دوران سودآورى در جمعیت پخش میشوند و درمانهاى دارویى شان علاوه بر ثروت بى حساب براى سرمایه گزاران نام نیکو هم برایشان به ارمغان میاورند. و البته براى این فرضیه مستندات بسیارى هم وجود دارد و...