تى اَدیکتِد

| این روزهاى قبل امتحان همیشه رنگ عجیب و خاصى دارند.

شاید هیجان انگیزترین کار کسیکه آخرین روزهاى حبسش را میگذراند همین باشد. براى دلگرمى و عوض شدن هوا ماژیک فسفرى را با صورتى و بعد سبز جایگزین کنى، به قصد کشت چاى شاش رنگ بخورى که هم خورده باشى هم جاییت عیب نکند، متعاقباً  باید هم جالب ترین اتفاق روزانه ام شاشیدن مکرر و شاید دوش گرفتن براى فرار از دیوانگى باشد.|

||  امروز فهمیدم خیلی دوستش دارم. دروغ چرا، روز بوده که آرزوى مرگش را کردم. ولى مقصر تنها او نبود. همه مقصر بودیم. خصوصاً  یکی از ما که بیشتر مدعى روشهاى درمانى آکادمیک بود. تورا بخدا به همدیگر برچسب نزنیم.توى هیچ کتابى ننوشته، یا اگر نوشته او نخوانده یا اگر نخوانده نخواسته عمل کند، براى مرد جماعت اینجور تجویز ها جواب نمیدهد. امروز وقتى داشت باز هم از آن سبک کارهاى عتیقه ى با نمک میکرد فهمیدم دوستش دارم. فهمیدم دقیقاً  توى نصف موقعیت هاى زندگى ام فتوکپى برابر اصل او بوده ام. فهمیدم اگر برایش لوس بازى در بیاورى چقدر میتواند مهربان باشد ولى من قُدِّ  عبوس همیشه خدا بدترین راه که احتمالاً  کوتاه ترین هم بوده انتخاب کردم. محبت با تولید استخراج میشود.یادم باشد برایش آلبومى که داشت ضبط میکرد بخرم.||

+ برایم طلب خیر و آرزوى موفقیت کنید لطفاً.

نظرات 2 + ارسال نظر
آواز در باد سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 06:03 http://singinginthewind.blogsky.com/

من تازه الان تونستم عنوانت رو رمزگشایی کنم !! یعنی من یه بشکه چایی هم باشه میخورم. مخصوصا وقتی کار فکری داشته باشم.

آواز در باد سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 05:58 http://singinginthewind.blogsky.com/

آرزوی موفقیت می کنیم برایتان

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.