هر طعام آمیزه اى از هنرهاست

آشپزى با سمبل کارى رفع و رجوع نمیشود. کسى که دور غذا چرخیدن و چشیدن طعم و نمک و ادویه اش را "اتلاف وقت" بداند بهتر است دور آشپزى را یک خط قرمز حسابى بکشد و کار را به اهلش بسپارد تا اعصاب من خط خطى نشده.

میگفتم، در غذا موسیقى جریان دارد و این صحبتم اصلاً  نه براى خنده است نه بلوفى ست اغراق آمیز. موسیقى قل قلِ   دیگ خورش قورمه سبزى، آهنگ بهم خوردن مخلفات آش رشته، صداى جلز و ولز سرخ کردن فیله مرغ و ضرباهنگ فیس فیس کنان کباب کردن استیک یک سمفونى دل انگیز است که با روح زندگى عجین شده.ارکسترى از گیاهان و میوه ها و متاسفانه حیوانات.( من نه گیاهخوارم نه میتوانم باشم، اما صمیمانه از حضور ویگن ها عذر میخواهم چرا که این قسمت از موسیقى از دید ایشان فالش است) ارکسترى از غلتیدن وردانه روى خمیرى که آماده در بر گرفتن یک مایه ى بی نظیر است تا هنرى زیبا از طعم و مزه و عطر را براى دقایقى روى میز بیافریند. ما ایرانیها شکمو هستیم. خود من اولى اش. اما شوربختانه براى غذا و براى هنر و اصالتى که در وراى آن ست توجهى به خرج نمیدهیم. میاییم میخوریم فلنگ را میبندیم. کل این فرآیند شاید به ده دقیقه هم نکشد. کمتر پدر و مادرى به فرزندش یاد میدهد با غذا و در کل خوراکى عشقبازى کند. منظور پرخورى نیست. اشتباه از آنجا نشأت میگیرد که سیرى  دچار بدمعنایى میشود. منى که میتوانم با یک کفگیر برنج، یک کاسه خورش، یک عدد سیب  و خلاصه مقدار نه چندان زیادى از طعام سیر روانى و جسمى شوم عنان از کف اختیار میدهم. مقصر پدر و مادر ها و پدر و مادرهایشان هستند و بودند، حالا که ما دنبال مقصر نیستیم و صد البته یافتنش هم کمکى به حل مسئله نخواهد کرد، بیایید از همین لحظه  و وقتى هلو را لمس میکنید باغ هلو را تصور کنید، هنگامى که دست به پرزش میکشید خیال کنید از باغ میچینیدش. وقتى خورش را میبویید به داستان تمام ادویه ها و سبزیها و حبوباتش فکر کنید. غذا آن چیزى نیست که براى بلعیده شدن باشد.  براى هر خوراکى یک سمفونى منحصر به فرد بیافرینید.

امشب ز غمت میان خون خواهم نَــــخُفْت، والا

بخواى به برنامه ى بى سرو سامونت یکم نظم بدى

از ساعت ١١ تلاش مذبوحانه اى براى رهیافتن به سرزمین خواب بکنى

تا بخواد خوابت ببره همسایه ى احمقِ   بیشعور شروع کنه یه چیزى کوبیدن به درشون.

نتیجه این میشه که باسر درد پاشى  نه بتونى درس بخونى نه خوابت ببره.

+ فرهنگ شهرنشینى هنوز جا نیفتاده؟

++ دلم میخواست ماشین داشتم میزدم بیرون همین الان.

تى اَدیکتِد

| این روزهاى قبل امتحان همیشه رنگ عجیب و خاصى دارند.

شاید هیجان انگیزترین کار کسیکه آخرین روزهاى حبسش را میگذراند همین باشد. براى دلگرمى و عوض شدن هوا ماژیک فسفرى را با صورتى و بعد سبز جایگزین کنى، به قصد کشت چاى شاش رنگ بخورى که هم خورده باشى هم جاییت عیب نکند، متعاقباً  باید هم جالب ترین اتفاق روزانه ام شاشیدن مکرر و شاید دوش گرفتن براى فرار از دیوانگى باشد.|

||  امروز فهمیدم خیلی دوستش دارم. دروغ چرا، روز بوده که آرزوى مرگش را کردم. ولى مقصر تنها او نبود. همه مقصر بودیم. خصوصاً  یکی از ما که بیشتر مدعى روشهاى درمانى آکادمیک بود. تورا بخدا به همدیگر برچسب نزنیم.توى هیچ کتابى ننوشته، یا اگر نوشته او نخوانده یا اگر نخوانده نخواسته عمل کند، براى مرد جماعت اینجور تجویز ها جواب نمیدهد. امروز وقتى داشت باز هم از آن سبک کارهاى عتیقه ى با نمک میکرد فهمیدم دوستش دارم. فهمیدم دقیقاً  توى نصف موقعیت هاى زندگى ام فتوکپى برابر اصل او بوده ام. فهمیدم اگر برایش لوس بازى در بیاورى چقدر میتواند مهربان باشد ولى من قُدِّ  عبوس همیشه خدا بدترین راه که احتمالاً  کوتاه ترین هم بوده انتخاب کردم. محبت با تولید استخراج میشود.یادم باشد برایش آلبومى که داشت ضبط میکرد بخرم.||

+ برایم طلب خیر و آرزوى موفقیت کنید لطفاً.

سرکشى تکنولوژی

یه اپلیکیشن نصب کردم به نام  pomorodo

واسه منى که زمان بندى رو موقع مطالعه از دست میدم خیلى خوبه .

ولى یه مشکلى داره، اگه وسطش پازش کنى و برى سراغ تفریح و بازیگوشى تو تایم بعدى بهت استراحت نمیده! 

هیچ بعید نیست در آینده یه اپلیکیشنهایى طراحى بشه که اگه درس نخونى کتک هم بزنه! والا بخدا. به اپلیکیشن هم باید جواب پس بدیم.

موسیقى پس زمینه امروز:

آلبوم آهنگ وفا/ استاد شجریان

یکى به من لینک گذاشتن رو یاد بده. 

یک اپیدمى، کشنده تر از طاعون

یک فرضیه وجود دارد که میگوید ویروس هاى نو ظهور  ساخته دست دانشمندان پول پرستِ    بى وجدان است، که در دوره سلامت مردم و متعاقباً  رکود دوران سودآورى در جمعیت پخش میشوند و درمانهاى دارویى شان علاوه بر ثروت بى حساب براى سرمایه گزاران نام نیکو هم برایشان به ارمغان میاورند. و البته براى این فرضیه مستندات بسیارى هم وجود دارد و بیان من براى این چنین جنایات زیادى خوشبینانه است.خلاصه، این را گفتم که به اپیدمى جدیدى برسم که هنوز نفهمیدم براى چه کسانى سوآور است و ویروسش ساخته دست کدام شیر پاک خورده ایست.

جدیداً  به محض اینکه به دخترهاى در آستانه ازدواج میرسى، چند کلیپ ازدواج از فرید و آیدا، اصغر و صغرا، اکبر و کبرا، تقى و فرنگیس و غیره را توى گوشیشان دارند که بهت نشان بدهند. و توهم براى اینکه ناراحتشان نکنى و رسم ادب را بجا بیاورى مجبورى تا آخر همه ى این  ادا اطوار هاى بى نمک و ساختگى را نگاه کنى و حتى نشان بدهى که خیلی هم احساساتى  شده اى. فاجعه همینجاست که دخترى فکر کند با کلیپ کارگردانى شده و این مدل مسخره بازیهاى دوزارى خوشبخت شود. آیا واقعاً  کسى هست که فکر کند با فیلم عروسى و دنبال آتلیه رفتن سربلند و خوشنود خواهد شد؟

مخلص کلام این را بر خود واجب میدانم که عقیده شخصى ام را در وبلاگ شخصى ام بازگو کنم و اگر اینجا نکنم کجا کنم. به دختران پاک سرزمینم میگویم بیخیال جشن عروسى مفصل و باغ و آتلیه و فیلمبردار و مراسم پر زرق و برق بشوید. برگزارى این دست مراسم تنها زاینده ى اضطراب و تشویش و دورى دلهاست. نهایت با ٥٠،٦٠ تا مهمان  درجه اول و دوم یک مراسم ساده بگیرید برود پى کارش.

و اگر در صداقت و پاک بازى داماد از جهت برگزار نکردن مراسم چشم فامیل درآر در تردید هستید همان مبلغ که میبایست بریزید توى جیب این تشریفاتى ها و  این مشاغل از شوهر گرامى بگیرید فوقش بگذارید توى بانک ، مطمئن باشید یک تور طبیعت گردى ( سلیقه ى اینجانب) در همین ایران براى جشن گرفتن آغاز زندگى خیلى زیباتر از این کلیپ هاى بى معنى است.

فکر کنم به اندازه کافى نفرتم را از جشن هاى عروسى پر خرج و بى معنى منتقل کردم. اگر هدف زنى زندگى کردن و هدف مردى زندگى ساختن باشد نیازى به این دلقک بازیها نیست. بیایید هریک به نوبه ى خود دست از این کارهاى بى دلیل و رسومات دردسرساز برداریم.