عید سعید قربان

چرا عید قربان رو بهم تبریک میگن؟ بخاطر قربانی شدن هزار نفر در راه سنگ زدن به مجسمه شیطان؟  بخاطر قربانی شدن این انسانها؟

پراکنده نویسی

١.من اینجا رو ساختم که یه جایی واسه غر زدن و چسناله کردن داشته باشم

الان که چند وقته ننوشتم به این معنی نیست که غرغرا و چسناله هام تموم شده، نه! دیگه حوصله ی مرورشون رو ندارم. تا همینجام که هی رفتار و گفتار بقیه رو حلاجی کردم و ریدم تو اعصاب خودم اشتباه محض بوده. اینکه ما هر روز با زهر کلام دیگران بمبارون میشیم قابل اجتناب نیست. حماقت آزار دهنده ی بعضیا تو کلامشون رو نمیشه قطع کرد. منم چاره ای ندارم جز اینکه دیگه نسبت بهشون حساس نباشم. فکر کنم تنها چاره م هم همین باشه. اونقدری که حماقت نزدیکانت بهت آسیب میزنه حیله دشمنات موثر نیست.

٢.مدتی که نبودم درگیر یه اتفاق شیرین بودم. این اتفاق شیرین و دلچسب رو خیلی دوس میدارم.

٣.حدود ده روز پیش موهامو رنگ کردم به امید اینکه دودی طبیعی بشه ولی از اونجا که همیشه باید برینم تو سر خودم از روی کنجکاوی یه رنگ عسلی نامربوط هم به ترکیب اضافه کردم و رنگ موهام شد هویجی . حالم از قیافم بهم خورد، رفتم بازم رنگ خریدم و ماست مالی کردم، حالا بعد از چند بار شست و شو یه مسی احمقانه داره روی موهام پدیدار میشه. از اونجا که خدا تومن تو دو هفته پول رنگ دادم دیگه گه بخورم بیشتر از این خرج کنم.همین ریخت رو ناچارم تحمل کنم.

٤.نمیفهمم چرا این پولدارا پول نقد نمیذارن پیششون. یا کارتشون رمز دوم نداره. ماه پیش قبض موبایلشو پرداخت کردم چون تو موقعیت خیلی نا مناسبی بود ( نه از لحاظ مالی) منم اومدم رفاقت بذارم و دو سری ام پول بنزینش رو دادم چون پول نقد نداشت. البته ایمان دارم که این کاراش عمدی نیس اما منم واقعا خوردم به نکبت و بی پولی اصلنم روم نمیشه بگم پس بده چون اونم به وقتش مایه میزاره. خلاصه بد وضعیتیه.

٥.به این نتیجه رسیدم که با آدمای احمق نباید صادق باشی.خصوصا اگه این احمقا فامیلتونم باشن. نه تنها سر این حماقت زندگی خودشونو داغون کردن بلکه شما رو هم ضربه فنی میکنن.

٦.دوس دارم یه روز تو روش بگم روزی که مجبور نباشم سبک زندگی تو رو بالاجبار تحمل کنم زمین واسم بهشت میشه. بعد میبینم خیلی بی رحمانه س که اینو بهش بگم. در نهایت بازم مثل تمام این سالها سکوت میکنم و آرزو میکنم زودتر از اوضاع رها بشم. بنظر من بهترین قانونی که تو کشورای پیشرفته وجود داره جدا شدن بچه ها بعد ١٨ سالگیه باید به باعث و بانی ش آفرین گفت. یه روزایی واقعا تحمل خانواده سخت میشه خصوصا برای دخترا. پسرا هیچوقت به اندازه دخترا تحت تاثیر تمام شرایط وضع شده نیستن.

٧.بازم چاق شدم. واقعا کسی که نمیتونه به اندام دلخواهش برسه چطور انتظار زندگی بهتر داره؟ منی که بدن خودمو رها کردم و هر روز دارم تاپاله تر میشم  به کجا میخوام برسم؟ کاش دوست پسری داشتم که تو دانشگاه بود به انگیزه اون وزنمو کم میکردم.

٨.سه هفته دیگه امتحان دارم. لعنت به این زندگی.

عنوانم کجا بود

چه احساس تنهایی مزخرفی دارم

آدم باید از کسایى  که به قلبش نزدیک نیستن دور بشه


داستانهاى من و رژیم لاغرى

ساعت ١١:٣٠ ، از خواب که بیدار میشم:

خب دیگه از همین امروز باید رژیم بگیرم

هیچى نمیخورم .

ساعت ٣ بعدازظهر:

مامان ؟ناهار چیه؟

ماکارونى 

:|

من ساعت ٤ بعدازظهر در حال ترکیدن از سیرى

ساعت ٦ عصر

من دیگه هیچى نمیخورم

ساعت ٩:٣٠ شب 

من در چلوکبابى، در مقابل کوبیده مخصوص :|

فردا بازم همین داستان

من فقط تو ذهنم رژیمم 

نظرتنگى و دل سنگى

یه عده آدم هستن که تنگ نظرن. کل دنیام بشه پول بره تو جیب اینا نه به خودشون رفاه و آسودگى رو روا دارن نه به خانوادشون ، دشمن که جاى خود داره! این آدما "ندارم" و " بى پولم" و "دستم خالیه" مثل نقل و نبات تو صحبتهاشونه. مولتى میلیاردم که بشن وضعیتشون همینه. تا میتونید ازش دورى کنید.