کابوس

از خواب دیدن خوشم نمیاد.حتی اگه حامل خبر آینده باشن. چند روز زودتر با خبر بشی که چی؟ تازه مگه چه اتفاق جدیدی میفته که خوشحالم کنه؟ فقط باید دعا کرد خبر بد نشنویم. خوابمو میگفتم، اولا اینکه خیلی قاطی پاتی بود.دوستمو خواهرم میخواستن برن استرالیا، وقت سفارت داشتن خیلی ام امیدوار بودن. این جدایی تو خواب خیلی اذیتم کرد، کلی گریه کردم و ضجه زدم ولی اونا رفتن. بعد نمیدونم چی شد با یکی که اصلا یادم نیست کی بود سر از جنگلایی دراوردیم که شبیه سیبری بود.پر از کاج، کوهای جوون و خشن با سنگای خاکستری، یه جاهایی ام برف دیده میشد. اصلا نمیدونم ما چرا اونجا بودیم ،قسمت بد خوابم مثل بازیای کامپیوتری بود. باید حیوونایی که بهمون حمله میکردن میکشتیم،حالا نه شیر و پلنگ و روباه. چند مدل پرنده زخمی و چندشناک. یه خروس وحشی، به جغد که سر نداشت ،اینارو یادمه. بعدش یهو بیدار شدم .

نمیدونم این رویای صادقه دقیقا چیه. بهرحال اگه واقعا همچین چیزی ام وجود داشته باشه فکر نمیکنم به درد بخوره،چون معمولا آدما به خوابایی که دیدن اعتماد نمیکنن و از رو خواب و رویا تصمیم نمیگیرن.دوس ندارم خواب ببینم. :/

مذاکرات کوفتى هسته اى

١.هیچوقت خدا واسم اهمیت نداشت نتیجه ى مذاکرات چى میشه، نه اینکه معتقد باشم تاثیری رو زندگیم نداره ولی بالاجبار از تاثیرش چشم پوشى کردم و به لطف سیاست هاى این کشور میدونستم اوضاع هرچقدر هم اسف بار بشه ما یه جوری خودمونو باهاش تطبیق میدیم که انگار از اول همونجوری زندگی کردیم. تاثیر مستقیم و غیرقابل انکار مذاکرات بیشتر مربوط به تاجرا و کاسبا میشد و منم نه اهمیتی میدادم نه نگرانش بودم تا اینکه تصمیم گرفتم گوشیمو عوض کنم. گوشی قبلی م رو فروختم به یه آشنا و چون ساپورت مالی آنچنانی ندارم و همیشه هشتم گرو نهمه هر چی که داشتم همون پس اندازم بود. پس از فروش گوشی اومدم پرس و جو کردم که برم جنس مورد نظر رو خریداری بنمایم که دیدم ای دل غافل! مذاکرات کوفتی هسته ای گوه زده به برنامه م و قیمت گوشی مورد نظر در عرض چند روز ٢٥٠ تومن افزایش داشته،البته اولش که فروشنده اینو گفت من جدی نگرفتم. گفت اگه میخوای بخری بخر وگرنه افزایشش بیشتر میشه منم با خودم گفتم شده بدون گوشی بمونم پول مفت خرج سیاست ای مزخرف و بازار متزلزل نمیکنم. ندارم آقا،ندارم!هرکی داره بخره نوش جونش .خلاصع اینکه الان دست به دامن تبلت شدم و کلی دلتنگ گوشی سابقم، خیلی یهویی یتیمش کردم :(

خدایا اگه وجود داری یه کاری بکن لطفا :/

یه مقام آگاه تو یه جمع خودمونی میگفت اوضاع بهتر میشه و این مسئله مثل تیریه که از کمون در رفته،ایشالا تیره بخوره به هدف :/ من گوشی میخوام.

٢.این ماه  رمضونم شده واسه من دردسر. تو خونه باید وانمود کنم روزه ام، یعنی هستم ولی قلباً هیچ اعتقادی بهش ندارم. هیچ حس خاصی ام نصیبم نمیشه والا، همش ضعف و بی حالی.برنامه باشگاهم لنگ درهواست، رژیمم چپ اندر قیچی شده، خودمم گیج و ویجم، برنامه ی زندگیم پاک ریخته بهم.مگه من فلک زده چقد تابستون دارم که یه ماهشم اینطوری بگذره. این دو هفته رو هم یجوری سر کنم.

٣. انقد به اونایی که زبانشون خوبه حسودیم میشه. یعنی اگه بهم بگن یه ماشین بهت میدیم یا تسلط به زبان من دومی  رو انتخاب میکنم. تو یه سنی فهمیدم که چقد وقتمو هدر دادم که اصلا جایی واسه جبران نیست، البته تقصیر خانواده که نیست جو دوره کودکی و نو جوونی ما زیاد جالب نبود.الان یه بچه ١٠،١٢ ساله مثل بلبل با لهجه امریکن راجع به اقتصاد وال استریت حرف میزنه بعد من فقط در حد آی أم استودنت بلدم.داغونما، له لهم.

فیلینگ بی حوصله

١.آخرین امتحانمو دادم و الان لحظه لحظه اش جلوی چشممه همش به این فکر میکنم مشکل درس خوندن من کجاست که امتحان دادن و بلد نیستم؟ این خیلی وحشتناکه و به طور بی انصافانه ای هم مهم و تعیین کننده اس، تو همکلاسیام یه سری رو میشناسم که نصف منم درس نمیخونن ( حالا نه اینکه من خیلی خرخون باشم ) اما خیلی خوب امتحان رو مدیریت میکنن.

نشستم سرجلسه و برگه اول و نوشتم شکر خدا تستی بود نمره ام کامل شد ولی چون قسمت کمی از این امتحان مربوط به این استاده زیاد به دردم نخورد...

بعدش قسمت تشریحی ش رو نصفه نیمه نوشتم و کلی به خودم فحش دادم که چرا نمونه سوالا رو جدی نگرفتم چون دوتا از نمونه سوالایی که من بلد نبودم اومده بود منم عین بز نگاه کردمشون تا اینجا هنوز اصل فاجعه شروع نشده بود، سرى سوم سوالا رو که دادن دیدم ٣٠ تا سوال تشریحى و لازم بود که دودستی بزنم تو سرم... آخه من موندم براى همچین درسی چطور تونستى سوال تشریحى بدى، یه فحش به خودم میدادم و یه فحش به استاد.خودمم مقصر بودم البته، گشادیم اومد دوره کنم، تازه خلاصه ام نوشته بودم ولى خب امون از گشادى.ولى اشتباه غیرقابل جبران و احمقانه ای بود که هنوزم داره میسوزوندم.اصلا نمیخوام راجع به اینکه چطورى جواب دادم چیزی بنویسم...فقط میدونم نسبت به چیزى که خونده بودم خیلى خیلى بد جواب دادم.یعنى نمیدونستم چى دارم مینویسم مطالب تو ذهنم خیلى آشفته و قاراشمیش بود. لامصب اگه میخواستى تستى بدى از روز اول تدریست میگفتى،شت.... دیگه واقعا نمیخوام فکرشو بکنم.

٢.خانوم د، داد و بیداد از خانوم د.اگه توى عرف تراشیدن سر زنا یه چیز روتین بود لحظه ای توش شک نمیکردم. اصلا از ور رفتن با مو و شامپو و سشوار و این کارا خوشم نمیاد، هیچوقت راضى نمیشم.همش حس میکنم بدشکل شدم و کلا از آدمایی که هى جلوى اینه با موهاشون ور میرن هم خوشم نمیاد،از این کارشون.خانوم د اون روز گفت چرا موهاتو فلان جور درست میکنى ؟ بریزتو صورتت ،این ورى کن اون ورى کن،این چیه مدلش زشته،من خودم همش با موهام ورمیرم ببینم کدوم بهم میاد، تو دلم جواب دادم واقعا فکر میکنى این مدل خیلی بهت میاد؟ داغون شدى :/

جدیدا یه کارایی کرد که خودشو از چشمم انداخت و کارش واقعا زشت و تهوع آور بود، منو مجبور میکرد باهاش دود بزنم و منم از روى حماقت یا خجالت قبول میکردم بعد یه روز تو اتاق دخترش سیگار کشیدم،یه نخ واسه آروم کردن ذهن آشفته م، برداشته بود به خواهراش گفته بود مامان فلانى بهش اعتماد نداره واسه همین هى بهش زنگ میزنه من به دخترم اعتماد دارم سوال جوابش نمیکنم...حالا ربط گوز به شقیقه چیه،دختر خانوم د به خاله هاش شکایت مادرشو کرده بود، گفته بود مامان  مدیکو  روزى چندبار بهش زنگ میزنه و ازش خبر میگیره من تا ٢ شبم بیرون باشم مامانم واسش مهم نیست من کجام، اینم به خاله ها گفته بود که مامان من بهم اعتماد نداره چون سیگار میکشم :/ یه بار یه نخ تو اتاق دخترش ! خیلی دلم میخواست زودتر با خبر میشدم از این حرفش  به خاله ها میزنگیدم و با شوخى و جدى میگفتم  که فلانى منو کله سر بیدار کرده میگه تریاک خوب داریم بیا بزن! منم هی گفتم نه من اوکی ام ولی از اونجایی که جواب منفی تو کت خانوم د نمیره پاشدم الکی کام گرفتن، انقدری که صداش درومد که چرا خوب نمیزنی... لعنت بهش،از اون افراده که واسه اثبات حسن نیت خودش حاضره کلی آدمو زیر پا له کنه. من کجا تریاک دیده بودم آخه...وسط یه بحث و جدل دخترش این حرفشو لو داد ، د انقد عصبانى شد که میخواست کتکش بزنه، من که از قبل فهمیده بودم خیلی از این کار دخترش حال کردم،عصبانیتش بخاطر دروغ ناجوانمردانه اش بود و من از شجاعت دخترش واقعا لذت بردم. دیگه شروع کرد واسه من توضیح دادن که نه من میگم همه چی رو تو خونه امتحان کنید و این چیزا واستون عادى بشه به دامش نیفتید : شر و ور...  بازم همون رابطه ى گوز و شقیقه :/ گفتم اصلا مهم نیست ، بهش فکر نکنید که منظورم این بود منو قانع نکن ،ریدى...اونم همچنان عصبى و بی قرار بود و از آتیش رسواییش میسوخت منم با اینکه غرورم خورد شده بود کلی کیفور شدم .بعد اون قضایا دیگه ذهنیتم ازش برگشت و منى که فکر میکردم فلانی باحال ترین زن دنیاست ازش بدم اومد متوجه شدم اصلا خوش قلب نیست و صرفا ظاهرسازی میکنه که نظر همه نسبت بهش مثبت باشه و همواره رو این موضوع تاکید میکنه که چون من خیلی راحتم و باحالم همه از مصاحبت با من لذت میبرن شاید باحال باشه ولی به قول همون جمله معروف بعضی قطارا مثل  شهربازی ان باهاشون خیلی خوش میگذره ولی تورو جایی نمیرسونن.


چگونه با حماقت اطرافیان کنار بیاییم؟

۱.امتحانا نمیزارن بنویسم.الان به خودم‌ ۵ دیقه بریک دادم اونم با عذاب وجدان.چند روز پیش راجع به یه حدیث مجعول - به نظر من مجعول بود ،خیلی مزخرف بود- تو گروه دوستامون بحث تلگرامی کردیم، محتوای حدیث راجع به سکس اورال بود.من اون حدیث و‌به شوخی فرستادم تو‌گروه با عکس شکلک و‌خنده بعد دوستم پی ام داد که من حدیث میارم سکس اورال ثوابه.من اصلا حوصله و اعصاب سر این بحث و نداشتم ولی اون ادامه داد و‌ درمورد نجاست سگ گفت که چند روز پیش بحثمون بود.گفتم من قرآن و نخوندم ولی حتی اگه تو قرآنم باشه من قبولش ندارم گفت تو قرآن نیست ولی احادیث متواتری هست که اینو تاکید میکنه،من گفتم حدیث باید اثبات شه انقد حدیث مفت و چرت هست که نمیتونی تمایز قائل بشی،مثل این حدیث که میگه گربه سیاه جنه،اصلا چرا باید گربه سیاه جن باشه، چه دلیلی هست که جن نشه کلاغ سیاه بشه‌گربه، بعد جواب داد که آره گربه سیاه جنه دیگه. اینو که گفت من دیگه غلاف کردم. شروع کرد توضیح و تفسیر که چرا شر میگی،منم گفتم عقاید توام از نظر من شره ولی نمیگم شر میگی! گفت نه تو‌چون تفسیر این احادیث رو نمیدونی اینجوری میگی! من یه کتاب دارم همه اینا رو‌توضیح داده،گفتم خب نویسنده اش کیه؟ گفت یادم نیست! با خودم گفتم تو نمیدونی نویسنده ی کتابی که داری بهش استناد میکنی کیه اصلا چقد قابل اعتماده بعد میای از روش اینارو توضیح میدی و برچسب چیز مغز بودنم بهم میزنی! از سکس اورال به کجا رسیدیم! حالا تو دلت میخواد انجام بدی لازم نیست بری دنبال تایید امام و پیغمبر.البته اینا‌رو‌بهش نگفتم. میخواستم بپرسم عقاید ائمه راجع به فانتزی آی جنسی چیه؟ اگه بفهمی از قضا شوهرت انحراف جنسی داره میخوای چیکار کنی؟ آیا میگردی دنبال حکم ولی امر؟ میری از مرجع تقلید میپرسی؟ یه وقتایی همین دین خودش داره راهنمایی میکنه که ما بهت عقل دادیم بد نیست اونم به کار بگیری.هیچ لزومی نداره جزیی و خصوصی ترین تصمیمات زندگیت رو بسپری دست کسی و اونو به مقام لاهوتی برسونی.

۲.بالاخره دست تغییر باعث شد من یکم تنها بشم،بعلت مسافرت کاری پدر و همراهی سایر اعضای خانواده با وی!

با اینکه کلی درس نخونده و‌کار نکرده دارم چون مخم واقعا استاپ کرده بود گفتم به خودم یه حالی بدم.شروع کردم پاستا درست کردن اونم از نوع چیکن آلفردو.زیرا تو این دنیا منو هیچی به اندازه آشپزی سر ذوق نمیاره.حین آشپزی بنان گوش دادم بعد شجریان،یه گوشه دیلمان بود نمیدونم چرا حس میکردم شبیه دیلمان نیست.بگردم دیلمان بنان رو پیدا کنم.دوست جان میگه دیلمان تو اوج زیاد زیبا نمیشه،اگه لطیف بخونیش میشینه به دل.

تنهایی بعضی وقتا خیلی دلچسب میشه،خصوصا اینکه نخوای با دوستی،کسی تقسیمش کنی.

۳.بطور اتفاقی به یه اشکال تو افکار و قضاوتم پی بردم.من یه اخلاق بدی دارم وقتی از کسی خوشم بیاد،حتی اگه عشق نباشه،فقط علاقه عادی،انقد میبرمش بالا که هرچی میگه چشم بسته قبول میکنم.انقد بده این ویژگی.خیلی بد.بعد تا اون طرف یه اشتباهی میکنه واسه من از عرش به فرش میاد و از چشمم‌ میفته.