چربی شناور

چرب است. همه جا چرب است. یک لایه ی چربی روی من، در و دیوار و تخت و کمد و پتو و کتابها، حتی کتابها و آن جلد دی وی دی  whiplash که مابین کتاب خاله بازیِ بلقیس سلیمانی و جلد اول جنس دوم سیمون دوبوار -هر دو ناتمام- فقط گوشه اش پیداست.چربی از کجا آمده؟ همه جا بوی تعفنی ناشناخته میدهد و من بین خواب و بیداری که صداهای باز و بسته شدن مکرر در را درک میکنم و نمیکنم از گوشه ی چشم میبینم که مامان روسری حریری سر میکند : میریم بیمارستان عیادت فلانی .بین این همه چربی سنگین مامان  در اتاق را باز میگذارد، این عادت همه ی کسانی ست که از همه ی اتاق ها بیرون میروند و از قضا به کسانی برمیخورند که از باز ماندن در اتاق به اندازه کشیده شدن ناخن رو تخته سیاه یا برخورد ممتد قاشق و چنگال به هم بیزارند.دستم را از لای چربی سنگین و تعفنی که بوی هیچ چیزی جز کولر نمیدهد بسوی تبلتم دراز میکنم تا ببینم تکنولوژی اعصاب خرد کن و غیر قابل اتکا که وجود و عدمش به اندازه نیم متر جابجایی و نزدیک شدن به مودم وای فای است، چه ارمغانی برایم تدارک دیده.

در حقیقت نمیدانم از وقتی همه- یا  اکثر- ایرانیها تصمیم گرفتند با هم متحد شوند و حرکتی بسوی پیشرفت بردارند، اعم از پیر و جوان با سواد و بی سواد و زن و مرد،چقدر میگذرد ولی قطعا آخرین حرکت مثبت همین مهاجرت معروف از وایبر به تلگرام بود. تلگرامی که بعد از این مهاجرت عظما غالبا در حالت کانکتینگ و عاپدیتینگ است.بعد از ترک کردن همه ی گروه هایی که عضوشان بودم چیزی جز چند پیام سلام خوبی و جوک های دست چندم از دوستی که شاید دلش بحال تنهایی من میسوزد چیزی دست گیرم نمیشود و این خیلی بهتر است. خیلی بهتر است که صبح - یا به عبارتی سه و نیم بعد از ظهر-بدون هیچ خبری از خواب بلند شوی تا با خبر مرگ جوانى آشنا ناشى از حمله ى قبلى و یا آگاه شدن از سرطان فامیلى که  بخاطر پتشى در اندامهایش آزمایش خون داده و با چشمهاى نگران و خشک شده نگاه  به دهان پزشک بى ملاحظه اى داردکه معلوم نیست بعد از کشیک طولانى شب قبل یا مرافعه با اَتِند بخش اعصابش خط خطى و گه مرغى ست نتیجه آزمایش را با بیخیالى و رفتار سهل انگارانه غیرقابل کنترلى که بعلت عادى شدن این وقایع و مناظر برایش حاصل شده،توى صورتش میکوبد. 

در نتیجه راه بروید و سپاسگزار باشید ،نمیدانم از کى  ولى عجالتاً  همینطورى شکر بگویید چون تاریخ و تجربه نشان داده برآیند خوبى دارد -همینجا شایسته است خاطرنشان کنم این متنى که دارم مینویسم چند بار نوشتم و موقع آپلود همه چى پریده و انقدر حالم را گرفته که دیگر شور نوشتنم خشکیده- چربی دارد کم کم از اطرافم محو میشود، هر لحظه که از دنیاى خواب به بیدارى میجهم و دوباره برمیگردم ،دامنه ى نوسانها به خطه ى هوشیارى نزدیک تر میشود و به فکر بوى چربى فضا  مى افتم که احتمالاً  سلاح پنهانى و هوشمندانه ى مغز محترمم است، از بس که با بى توجهى ساعت بیولوژیکم را نادیده گرفتم با این ترفند بوى عذاب آور چربى را از خودش دراورده که مرا به غلط کردم بى اندازد. نوسانات که تمام شد بوى چربى هم رفت و من کتاب جنس دوم را با بى حوصلگى کارمندى ورق زدم، انگار که خواندنش بهم دیکته شده باشد. اخیراً  نمیدانم چه بلاییست که دامنگیرم شده و این چیزى ست مثل سندرم نوک زدن به کتاب ، هر کتاب نهایتاً    ٤٠ صفحه و دوباره کتاب بعدى و این بدترین و مخرب ترین و اعصاب خرد کن ترین عادت هاست که دوسالیست گرفتار آنم ودر پى درمان.

نظرات 8 + ارسال نظر
ف چهارشنبه 7 مرداد 1394 ساعت 04:47 http://farfalla.blog.ir

وای منم از باز موندن در اتاق متنفرم.
متنففففرررر

حاظرم یکی بگیرتم به باد کتک اما وقتی از اتاقم میره بیرون درو باز نذاره

آنا جمعه 2 مرداد 1394 ساعت 16:09 http://aamiin.blogsky.com/

کتابتو بردار برو یک جایی دور از خونه. شاید حوصله ات کشید بیشتر بخونی. مثلا نیمکت های بلوار کشاورز یا چمن های پارک ملت ...

آنا چهارشنبه 31 تیر 1394 ساعت 21:18

امروز بهتری دخترم؟ بی حوصلگیت کمتر شده؟

بهترم آنای مهربون

مهران سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 20:24 http://mehrannajafi.blogsky.com/

آره "در جنگل های سبری" رو
خانه ی مرده، داستایوفسکی رو هم البته خوندم خلاصه

مهران دوشنبه 29 تیر 1394 ساعت 18:18 http://mehrannajafi.blogsky.com/

منم یک مدته این طوری شدم. دو ماهی هست. هر کتابی رو که شروع می کنم، همون اول می اندازمش یک گوشه. این اواخر، فقط تونستم کتاب "سیلون تسون" رو تموم کنم...

حتماً در جنگلهای سیبری رو؟

em دوشنبه 29 تیر 1394 ساعت 09:29 http://http:/topshapeme.mihanblog.ir

من دارم سعی میکنم وزن کم کنم منتها پایه میخوام :((( نه کسی که بخواد لاغر کنه. کسی که وقتی پست میذارم امروز یه خروار خوردم کامنت بذاره غلط کردی :||
همی امروزم شورو کردم تو وبلاگم تجربه شکنجه ی هر روزو مینویسم :|

Im in

آنا شنبه 27 تیر 1394 ساعت 21:05 http://aamiin.blogsky.com/

حسابی بی حوصله ای ها.

خیلی معلومه؟

sara شنبه 27 تیر 1394 ساعت 18:11 http://sara-m71.blogsky.com

Jaleb minevisi toam
Merc k oomadi

Web haye rooznevesht ro doost daram

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.