۲.بیشتر دخترا از یه سنی به بعد که اسمشو میزارن سن آستانه ازدواج، خیلی غیر قابل تحمل میشن. میخوان موجودیت خودشونو با تعدد خواستگارا به رخ بقیه بکشن.تا یه جایی فکر میکنی طرف داره از وقایع اتفاقیه حرف میزنه، بعد میفهمی نه، یه الگوریتم خاصی داره.وقتی میبیندت شروع میکنه از عشاق و خواستگارا و طرفدارا حرف زدن. مابینش هم اذعان میکنه که هیچکدومو نمیخواد و در شأنش نیستن. اینجاست که تو شک میکنی، بالاخره حسش از اینکه مشتریش زیاده بده یا خوب؟ بعد اون وسط مسطا یه مدل سوتیای پنهان میده که تو بعد یه مدت طوووولانی میفهمی نه! قضیه بازار گرمی و این صحبتاس.از همه مسخره تر اینکه میگه فلان روز تو دانشگاه حلقه ننداختم بودم، از دوستم گرفتم !!! گریه ی حضار!!! واسه دو تا کلاس حلقه قرض کردی؟ بمیرم الهی یعنی ما دانشگاه ندیدیم؟ یا انقد تو خوشگل و جذاب و خانوم و متینی که در عرض دو ساعت قاپت میزنن؟ دمت گرم! دست راستت رو سر من بی خواستگار!
والاااع :||| حرفام خودمو یاد بند ۱ انداخت :)))
۳. سین.الف از اون آدماییه که واسه تعیین شخصیت و اعتبار طرف صحبتش یه خط کش داره. از قضا خط کشش خیلی ام زود لو میره و تا حدود زیادی احمق نشونش میده.حالا اون خط کش چیه؟ تعداد محصولاتی که شخص مورد نظرش از شرکت اپل خریداری کرده! ساچ إ استوپید -_- خیلی شیک و مجلسی وقتی میبینه آیفون دستته میپرسه چند گیگه، آیا پدر و مادرت هم آیفون دارن؟ این مورد خیلی مهمه.
آیا مک بوک داری؟ آیا آیپاد تاچ رو دوس داری؟ و یک سری سوال هایی از این قبیل.و میتونه بشینه ۷،۸ ساعت راجع به ایفون حرف بزنه بدون اینکه حوصله اش سربره یا احساس خستگی کنه.
خیلی احمقه °_°
چرا انقدر غم داری؟
غم نیست.میریزم اینجا که خالی بشم...البته غمه ولی من بهش رو نمیدم