فیلینگ بی حوصله

١.آخرین امتحانمو دادم و الان لحظه لحظه اش جلوی چشممه همش به این فکر میکنم مشکل درس خوندن من کجاست که امتحان دادن و بلد نیستم؟ این خیلی وحشتناکه و به طور بی انصافانه ای هم مهم و تعیین کننده اس، تو همکلاسیام یه سری رو میشناسم که نصف منم درس نمیخونن ( حالا نه اینکه من خیلی خرخون باشم ) اما خیلی خوب امتحان رو مدیریت میکنن.

نشستم سرجلسه و برگه اول و نوشتم شکر خدا تستی بود نمره ام کامل شد ولی چون قسمت کمی از این امتحان مربوط به این استاده زیاد به دردم نخورد...

بعدش قسمت تشریحی ش رو نصفه نیمه نوشتم و کلی به خودم فحش دادم که چرا نمونه سوالا رو جدی نگرفتم چون دوتا از نمونه سوالایی که من بلد نبودم اومده بود منم عین بز نگاه کردمشون تا اینجا هنوز اصل فاجعه شروع نشده بود، سرى سوم سوالا رو که دادن دیدم ٣٠ تا سوال تشریحى و لازم بود که دودستی بزنم تو سرم... آخه من موندم براى همچین درسی چطور تونستى سوال تشریحى بدى، یه فحش به خودم میدادم و یه فحش به استاد.خودمم مقصر بودم البته، گشادیم اومد دوره کنم، تازه خلاصه ام نوشته بودم ولى خب امون از گشادى.ولى اشتباه غیرقابل جبران و احمقانه ای بود که هنوزم داره میسوزوندم.اصلا نمیخوام راجع به اینکه چطورى جواب دادم چیزی بنویسم...فقط میدونم نسبت به چیزى که خونده بودم خیلى خیلى بد جواب دادم.یعنى نمیدونستم چى دارم مینویسم مطالب تو ذهنم خیلى آشفته و قاراشمیش بود. لامصب اگه میخواستى تستى بدى از روز اول تدریست میگفتى،شت.... دیگه واقعا نمیخوام فکرشو بکنم.

٢.خانوم د، داد و بیداد از خانوم د.اگه توى عرف تراشیدن سر زنا یه چیز روتین بود لحظه ای توش شک نمیکردم. اصلا از ور رفتن با مو و شامپو و سشوار و این کارا خوشم نمیاد، هیچوقت راضى نمیشم.همش حس میکنم بدشکل شدم و کلا از آدمایی که هى جلوى اینه با موهاشون ور میرن هم خوشم نمیاد،از این کارشون.خانوم د اون روز گفت چرا موهاتو فلان جور درست میکنى ؟ بریزتو صورتت ،این ورى کن اون ورى کن،این چیه مدلش زشته،من خودم همش با موهام ورمیرم ببینم کدوم بهم میاد، تو دلم جواب دادم واقعا فکر میکنى این مدل خیلی بهت میاد؟ داغون شدى :/

جدیدا یه کارایی کرد که خودشو از چشمم انداخت و کارش واقعا زشت و تهوع آور بود، منو مجبور میکرد باهاش دود بزنم و منم از روى حماقت یا خجالت قبول میکردم بعد یه روز تو اتاق دخترش سیگار کشیدم،یه نخ واسه آروم کردن ذهن آشفته م، برداشته بود به خواهراش گفته بود مامان فلانى بهش اعتماد نداره واسه همین هى بهش زنگ میزنه من به دخترم اعتماد دارم سوال جوابش نمیکنم...حالا ربط گوز به شقیقه چیه،دختر خانوم د به خاله هاش شکایت مادرشو کرده بود، گفته بود مامان  مدیکو  روزى چندبار بهش زنگ میزنه و ازش خبر میگیره من تا ٢ شبم بیرون باشم مامانم واسش مهم نیست من کجام، اینم به خاله ها گفته بود که مامان من بهم اعتماد نداره چون سیگار میکشم :/ یه بار یه نخ تو اتاق دخترش ! خیلی دلم میخواست زودتر با خبر میشدم از این حرفش  به خاله ها میزنگیدم و با شوخى و جدى میگفتم  که فلانى منو کله سر بیدار کرده میگه تریاک خوب داریم بیا بزن! منم هی گفتم نه من اوکی ام ولی از اونجایی که جواب منفی تو کت خانوم د نمیره پاشدم الکی کام گرفتن، انقدری که صداش درومد که چرا خوب نمیزنی... لعنت بهش،از اون افراده که واسه اثبات حسن نیت خودش حاضره کلی آدمو زیر پا له کنه. من کجا تریاک دیده بودم آخه...وسط یه بحث و جدل دخترش این حرفشو لو داد ، د انقد عصبانى شد که میخواست کتکش بزنه، من که از قبل فهمیده بودم خیلی از این کار دخترش حال کردم،عصبانیتش بخاطر دروغ ناجوانمردانه اش بود و من از شجاعت دخترش واقعا لذت بردم. دیگه شروع کرد واسه من توضیح دادن که نه من میگم همه چی رو تو خونه امتحان کنید و این چیزا واستون عادى بشه به دامش نیفتید : شر و ور...  بازم همون رابطه ى گوز و شقیقه :/ گفتم اصلا مهم نیست ، بهش فکر نکنید که منظورم این بود منو قانع نکن ،ریدى...اونم همچنان عصبى و بی قرار بود و از آتیش رسواییش میسوخت منم با اینکه غرورم خورد شده بود کلی کیفور شدم .بعد اون قضایا دیگه ذهنیتم ازش برگشت و منى که فکر میکردم فلانی باحال ترین زن دنیاست ازش بدم اومد متوجه شدم اصلا خوش قلب نیست و صرفا ظاهرسازی میکنه که نظر همه نسبت بهش مثبت باشه و همواره رو این موضوع تاکید میکنه که چون من خیلی راحتم و باحالم همه از مصاحبت با من لذت میبرن شاید باحال باشه ولی به قول همون جمله معروف بعضی قطارا مثل  شهربازی ان باهاشون خیلی خوش میگذره ولی تورو جایی نمیرسونن.