1.من نشستم یکم سبک سنگین کردم به حرف یوسف تو نظری که گذاشته بود هم فکر کردم گفتم دوباره بیام بررسی کنم ببینم برنامه م واقعا سنگین و دور از دسترسه؟ نکنه همش توهم باشه و منم تابستون بگیرم بخوابم ؟
از پست قبل تا حالا من رفتم کلاس زبان ثبت نام کردم و استاد هم از قضا بسیار سختگیره و خیلی تاکید داره که تکالیفش رو حتما حتما انجام بدیم و همینجوری خشک و خالی سر کلاس نیایم. این باعث میشه شبی 2 ساعت واسه vocab وقت نداشته باشم و برنامه ی زبان رو بزارم رو 1 درس واسه هرشب. البته زبان و نمیشه ول کرد حتی اگه کتابی رو هم تموم کنی باز باید برگردی دوره کنی مجددا. این از این.
بعضی از اهدافم هم قابل ادغامه یعنی کاهش وزن و باشگاه مکمل هم هستن و اصلا دوس ندارم از برنامه تابستونم حذفشون کنم.
قسمت خوندن و نوشتن مقاله هم واسم هنوز یکمی ترسناکه چون تا حالا مقاله ننوشتم و حس میکنم کار وحشتناکیه، نمیدونم چرا. اما قبل صحبت با استاد مورد نظر که بهم معرفی شده راجع به تایمینگش هیچ ایده ای ندارم چون آشنا نیستم.
بقیه اهدافم هم بیشتر جنبه فان داره و حس م رو بهتر میکنه.
یوسف بیا ببینم چرا میگی نمیرسم؟! D:
2.یه پیشنهاد خیلی جالبم از خزنده داشتم که از این قرار بود: تقسیم کردن اهداف به واحدهای کوچیک و درست کردن یه جدول مانند تو اکسل. بعدشم هر یونیت رو که پشت سر گذاشتی رنگش میکنی! بنظرم خیلی حس خوشایندی به آدم میده. انگار داری به انجام رسیدن کاراتو لمس میکنی و خود رو همینم باید بشینم فکر کنم : وای همش دارم فکر میکنم :/
3.الان ساعت 6:30 صبحه و من عاشق اینم که هر روز این موقع از خواب پاشم ولیاز بس برنامه خواب و بیداریم شلخته شده سحرخیزی واسم معنی نداره، سحر خوابی بیشتر قابل مشاهده اس :/
تازه بعد این پست میخوام برم رمان بخونم و من کلا با نور خورشید دوستم بهترین زمان شبانه روز واسم ساعت 6 تا 11 اس که خونه ما معمولا این ساعت زیاد سر و صدا نیست منم سرحالم و اصلا اینایی رو که میگن شبا انرژی شون فوران میکنه درک نمیکنم!
4.تو این مدت باقیمونده از ماه رمضون که نه میتونم درس بخونم نه ورزش کنم احتمالا رمان و زبان میخونم. ولی از وضعیت موجود اصلا راضی نیستم و حالم از اینکه ساعت بیولوژیکم بهم ریخته خرابه.
داشتم فکر میکردم چند روز در هفته باشگاه برم خوبه؟ گفتم اگه یه روز درمیون برم بدن دردش امونمو میبره.تصمیم گرفتم هر روز مثل اجداد باستانی صبح زود پاشم برم باشگاه ، بعد برگردم خونه درس بخونم تا 8 شب بعد شام بخورم و برم سر زبانم. نمیدونم این چقد معقوله؟باید یه هفته امتحانش کنم.در واقع مشکل اصلی من کمبود وقته و خیلی منتظر این تابستون بودم و خیلی بهش احتیاج داشتم.من نمیدونم، باید برسم :/
5.اون یونیته کردن خزنده رو هم الن میخوام رو برنامه درسی و عمومیم اعمال کنم ببینم چی ازش درمیاد ، خیلی جذابه.
یه چیزی که راجع به مطالعات غیر درسیم باید درنظر بگیرم اینه که من تو 4 حوزه ی 1.رمان 2.فلسفه 3.پزشکی کهن 4.مقاله مطالعه میکنم و فعلا مایل نیستم از این پراکنده تر چیزی بخونم.
6.الان دارم یه رمانی از آلبا دسس پدس میخونم و برای چندمین بار به قدرت شخصیت پردازی و بیان ماهرانه ی اون از هزار توی درون آدمها آفرین میگم.فرقی نمیکنه که این نویسنده زنه و فرقی نمیکنه شحصیت اول داستان زنه مرده چه سنی داره و چه احساساتی رو از سر میگذرونه ، پدس مثل یه کارآگاه روح و روان همه این جزییات و درخلال داستانش وارد میکنه.خیلی بهش عشق میورزم.شاید بعدا یه پست راجع به رمان نوشتم.
خوش به حال خرخونت ،میخوای درس بخونی؟ من فقط تصمیم دارم ویس استاد رو گوش بدم،حوصله خوندن ندارم
اخه از ویس نمیدن که
سوال میخونم بیشتر
اوووه !! من فقط یه نظر ساده دادم،

و خب هیشکی بهتر از خودتون تمام زیر و بم زندگی تون رو نمیشناسه و بنابراین خودتون بهتر از همه میتونید قضاوت کنید که برنامه تون چقدر واقع گرایانه و عملی ( قابل اجرا شدن ) هست.
و باید بگم که به سحرخیزی شما حسودیم میشه !! من یه خفاش هستم
هنوز سحر خیز نشدم که