کما فی السابق

کلی حرف دارم واسه نوشتن و کلی هم وقت

چیزی که ندارم حوصله اس

فهرست افاضات

١.اگه سوار تاکسی میشید که مسیرش طولانیه حتماً  کرایه رو اخرش حساب کنید چون ممکنه راننده فراموشکار باشه و آبروی شما رو ببره.

٢. سعی کنید توی هر بعد از زندگی یه ویژگی بارز داشته باشید که باهاش شناخته بشید، مثلا وقتی دختر رقیب همسنتون رقص خاصی رو بلده و تو مهمونی همه شناختنش شما هم تن لشتونو تکون بدین و مثلا رقص عربی یاد بگیرین. مثلا گلابیا قر ندین.

٣. وقتی کسی بهتون یه لطفی میکنه پر توقع نشید. تو این دوره زمونه هیشکی موظف نیس برای دیگران کاری انجام بده، انقد با زبونتون نیش و کنایه نزنید که دیگران ازتون متنفر بشن.

٤. اگه سینگل هستین با افتخار سینگل باشین. چشمتون دنبال رابطه های دیگران نباشه، بجاش فیلم ببینید و کتاب بخونید مث ماست به دیوار زل نزنید و آیه ی یأس بخونید.

٥.سعی کنید ورزش کنید و وزنتون رو پایین نگه دارید چون همه بدبختی ها و درد و مرضا با اضافه وزن  و بی تحرکی شروع میشن.

٦.فقط یه بار به دنیا میاید. بجای حسرت خوردن زندگی آیندتون رو تصور کنید و براش تلاش کنید، هیچیکی با توهم زدن به آرزوش نرسیده.

٧.اگه چیزی تو میخواید تا تک تک سلولهاتون اونو نخواد و تشنه اش نشه بهش نمیرسید. روزی ١٥ دیقه رو هدفتون تمرکز کنید.


ساعت ٧ تا٩ هر شب

ساعت ٧ تا ٩ هرشب یک حس غریب نامأنوس داشت. حسی تشنه که عطش دوستی غریب و نا آشنا را توی دلش تمنا میکرد،دوستی که قضاوت نکند، هیچ دیدگاهی حتی توی دلش و پساکوچه ی ذهنش از او نداشته باشد و فقط گوش کند و بس. ساعت ٧ تا ٩ دلش میخواست هر روز یکشنبه بود . یکشنبه ی یک کاتولیک مذهبی. ساعت ٧ تا٩ دلش یه کشیک اعتراف نیوش میخواست که بگوید از فلانی حالش بهم میخورد، چندین باز در هفته اخیر تصورات صکصی عجیب و فانتزی های غیرعادی داشته، توی دلش به هزار نفر فحش داده، قیافه ی فلانی دلش را بهم میزند، از نصف بیشتر ادمهای دورش بیزار است، از ذهنش گذشته که همجنسباز شود، هوس کرده برود روی پشت بام سیگار بکشد ، اتاقش را بیشتر از ١٠ روز مرتب نکرده ،رنگ موی جدیدش را دوست ندارد و اینکه خیلی تنهاست. بینهایت تنها و رنجورتر از همیشه. ساعت ٧ تا ٩ مثل سگ دلش دوستی میخواست که کصشعرهایش را به گوش جان بشنود و در اخر یک اسکناس توی مشتش بگذارد و کشیشی که دوست است بگوید: بخشیده شدی.

روانپزشک، من دارم می آیم

فوق العاده عصبی و پرخاشگر شدم

دلم واسه کسایی که منو تحمل میکنن میسوزه

علیرغم میل درونیم مثل اینکه باید برم پیش روانپزشک

واکنش اطرافیانم واسم مهم نیست، اکثر اوقات

دلم میخواد به همه برینم

و میرینم

و حس میکنم استحقاقشون همینه

و این چسناله ها هم از همونجا ناشی میشه که من نمیخوام برم پیش روانپزشک

پ.ن: واقعا از روز روشن تره که فاجعه ی منا عمدی بوده! حتی بستری بدون کنترل بین کسایی که به کرونا مبتلا بودن هم واضحاً   این فرضیه رو تایید میکنه. هرکسی با هر دین و مسلکی حق داره اونجوری که میخواد زندگی کنه، اینایی که میگن حقشونه مردن رو درک نمیکنم. اصلا نباید قضاوت کنیم. من دوس دارم پولمو تو اروپا خرج کنم، یکی دیگه تو عربستان

خون و خون ریزی

پریودم عقب افتاده،نگرانم

چندتا احتمال هست

حامله شدم، خب اینو میدونم که نیستم و پسری رو نبوسیدم پس مردوده 

یائسه شدم، بعید نیست چون سن یائسگی کم شده با اینحال اینم قطعی نیست.اگه باشه من جز اون افرادی ام که باکره ی یائسه هستن و خیلی فاجعه اس

کیست رحم یا تخمدان دارم، مورد خیلی شایعیه. ممکنه اینم باشه.

سرطان رحم یا تخمدان دارم، حتی فکرشم نمیتون بکنم، نه نه نه. نمیخوام.